06 آذر 1393 توسط فخار
آن حالتی خوش است که مستانه بگذرد
یعنی به زیر مِنّت پیمانه بگذرد
روزیِ ما به دست کریمان آشناست
کفر است پای سفره ی بیگانه بگذرد
سوگند می خوریم که ما گنج می شویم
یک شب اگر که شاه ز ویرانه بگذرد
خدمتگذار اهل خرابات اگر شدی
ایام نوکری تو شاهانه بگذرد
ما عقل خویش را سر عشق تو باختیم
بگذار عمرمان همه دیوانه بگذرد
دور از نگاه کعبه تو را می کند طواف
کافی است از کنار تو پروانه بگذرد
این روزگار می گذرد خوب یا که بد
بهتر که عمر ما در ِاین خانه بگذرد