بعد از اينكه به روش انسان هاي اوليه آنتن را تنظيم مي كنيد كه شما از بالا و دو نفر از پايين داد و فرياد مي كنند و با جواب نا اميد مننده ي فرد پاييني كه داد ميزنه و ميگه كه هنوز هم برفك داره مي آييد منزل و به خانواده مي گيد: راستي وقتي كه بالا پشت بام بودم ديدم همسايه بغلي مون ديش ماهواره داره و تصاوير با كيفيت و بدون برفك نگاه مي كنه. يكي از همكاران هم داره و ميگه خيلي خوبه از وقتي كه خريدم خانومم و بچه هام سرگرم شدن، همه چي داره از شير مرغ تا جون آدمي زاد، ميگه 1200 كانال داره كه هميشه فيلم، آهنگ، سريال هاي روز دنيا، شو هاي خوشگل، مد لباس وووو…..
راستش من هم به فكر افتادم تا يك ماهواره بخرم تا ديگه وقتي ميرم بالاپشت بام خطر جاني تحديدم نكنه هم اينكه شما هم سرگرم باشيد.
كه يك دفعه بچه كوچيكه داد ميزنه بابا بابا ماهواره بخر، خونه عمه اينا دارن هميشه كارتون پخش ميكنه خيلي خوبه بخر.
خانوم خونه: خوب كاري ميكني دلمون پوسيد بس كه اين سريال ها رو نگاه كرديم نه آهنگي نه شويي نه فيلم قشنگي نه مد لباسي هيچي نداره همين امروز برو يه ماهواره بگير.
و حالا نوبت به دختر خانم خونه ميرسه كه در همون لحظه ميگه همه ي هم كلاسي هام دارن هر شب ميان و مسابقه ي رقص رو براي هم تعريف مي كنن، واي ميگن آموزش آرايشگري داره، تازه ميگن سريال هاي خيلي قشنگي پخش ميكنه كه به درد ما دخترهاي جوان ميخوره.
بعد از اينها نوبت به پسر خانواده كه جوان هم هست ميرسه و در حالي كه قند تو دلش آب ميشه ميگه بابا چيز خوبيه مطالب علمي زيادي داره دروغ كه ميگن خيلي بده دوست هاي من دارند و خيلي استفاده ميكنن.
بالاخره پدر مجاب ميشه كه بره و با يك ماهواره و يك عدد نصاب برگرده و در كمتر از چند ساعت دست پر برميگرده و با هزينه ي خيلي كم اون دستگاه جادويي را راه اندازي ميكنن، و همه شاد و خوش و خرم پاي ماهواره ميشينن و به تماشاي برنامه هاي مزخرف ماهواره مي پردازند.
خلاصه بعد از گذشت چند ماه به يك باره اين خانواده خوب و نجيب 180 درجه عوض ميشوند. بچه كوچيك خانواده پرخاشگر شده و از اون چشم هاي مهربونش كه روح رو نوازش مي كرد خبري نيست. خانوم منزل كه فكري به جز تربيت بچه هاش نداشت و خيلي سر سنگين بود الان تمام هم و غمش خريد جديد ترين لوازم آرايشي جديد و پيدا كردن بهترين آرايشگاه شهر شده و خيلي كمتر از گذشته به بچه هاش ميرسه، تازه اين اول راهه چند ماه پيش با كم و زياد شوهرش مي ساخت ولي الان كاري به جز گله و شكايت نداره دائم ميگه شوهراي مردم زناشونو مسافرت خارج از كشور مي برند، تا حالا شده منو يك بار ببري بيرون از خونه غذا بخوريم، مرديم بس كه تو اين چار ديواري نشستيم.
دختر خونه كه محجبه بود الان با وضع فجيهي بيرون مياد بيرون تماس هاي مشكوكي داره قبلا تصوير زمينه ي موبايلش عكس طبيعت بود ولي الان عكس هاي مستهجن رو براي تصوير زمينه انتخاب كرده و ديگه مثل سابق سروقت خونه نيست خيلي دير مياد خونه و وقتي هم كه ميپرسي كجا بودي ميگه كتابخانه، خانه ي دوستم، كلاس تقويتي ووووو بودم
پسر خونه هم كه هميشه شاگرد ممتاز بود در درس هاش افت كرده و پاي چشم هاش گود افتاده لاغر شده و………
از حس و حال معنوي در منزل خبري نيست، وقتي كه ماه رمضان مي آيد براي گرفتن روزه رغبتي ندارند، درصد اميد به زندگي به شدت كاهش يافته، ديگر احترامي براي يكديگر قائل نيستند، دعوا كردن و فحش و ناسزا گفتن به امري طبيعي تبديل شده است، از آن پدر غيرتي ديگر خبري نيست و از كنار مسائل به سادگي مي گذرد، مادر هم كه ديگر نياز به تعريف ندارد و بسيار ناسازگار شده است و دائم دم از جدايي مي زند.<
13 آذر 1393 توسط فخار